درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

کاش ببارد

دل من روشن است

تو خواهی آمد...

بخوان به اسم باران!

بخوان
حتی اگر شده اندازۀ پنجره‌ای 
که بیش از حوصلۀ بهار بسته مانده‌ست
آنقدر بسته مانده‌ست
که اسمش را گذاشته‌اند

 دیوار... 

خاهش

اگر خاهش من در ترک فعلت تاثیری داشت خاهش میکردم 

اما نه برای من زبان تقاضایی مانده 

نه برای تو راه چاره ای  ادامه مطلب ...

رفتن

چرا امشب همه چی بوی رفتن داره ؟!

بوی تموم شدن !

بوی تنها گذاشتن تا ابد با تمام خاطرات و رفتن 

و نگاه نکردن به پشت سر که چه کسی با چه خاطره ای تنها میمونه؟

چرا همه دوست دارن یه جوری ترکت کنن و آهسته برن 

و حتی بهت نگن که بهونه رفتنشون حتی خودتی

که قدر هیچی رو ندونستی

  ادامه مطلب ...