همیشه کسانی هستند
که در نهایت دلتنگی
نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین اتفاق شاید همین باشد...
افسوس معلم ریاضی هیچ گاه حساب روزهای نبودن و بی کسی تورا نگفت
معلم انشا هیچوقت نگفت که از محبت به تو انشا بنویسیم
گله داریم که هیچ کس جغرافیای ظهورت را برایمان ترسیم نکرد
تاریخ غیبت را برایمان شرح ندادن و نگفتن که چه کرده ایم که…
اینگونه…
به تاریخ نبودنت عادت کرده ایم..
ادامه مطلب ...
بیا به غار برگردیم!
به بدویترین بوسهها
که بوی عقدنامه و مهریه نمیدادند...
تا عریانی، زننده به حساب نیاید
و زیباترین هدیهی جهان
آتشی باشد که یک روز را
صرف روشن کردنش کنم برای تو...
ادامه مطلب ...
کاش تنها اجازه می دادی برایت بهترین باشم
و من بدون هیچ گلایه ای از آنچه هست، بود و خواهد بود کاش میشد تنها برای تو بهترین باشم
ادامه مطلب ...
نازنینم!
به تو و احساسی که
بین ما شکل گرفته می اندیشم
می دانم که این احساس زیبا را
نباید بروز دهم
تا کسی ابعاد آنرا نداند و نفهمد
و چشم نامحرمی آنرا گزند نزند
ترسِ از دست دادنت
بی تابی ام را صد چندان می کند