هر روز صبح
بند کفشهایت را که میبندی
بند دلم پاره می شود
و تا شب که برگردی
دلم با کفش های تو ، هزار راه می رود
قربانت گردم
دیگر خوب میدانم
به پای تو که نه
به دست تو پیر خواهم شد!
"مهدی صادقی"
زودتر بازگرد
دلم لک زده است برای کسی که ارزش دلواپسیهایم را داشته باشد. قدر دلتنگی هایم را...
در این زمانه هیچ کس قدر این چیزها را نمیفهمدهیچ کس به هیج اندازه ای
دلم لک زده است برای کسی که ارزش دلواپسیهایم را داشته باشد. قدر دلتنگی هایم را...
در این زمانه هیچ کس قدر این چیزها را نمیفهمد
هیچ کس به هیج اندازه ای