سحرگه رهروی در سرزمینی/همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف/که در شیشه بر آرد اربعینی
من دیگر چندان دلبستهی سفر نیستم. اما سفر به سراغم میآید.
اکنون که بیش از پیش به گوشهای رانده میشوم، اکنون که حلقههای سالها رشد میکنند، اکنون که برای خواندن نیازمند عینکم.
ادامه مطلب ...