درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

عاشقی را دریاب

من به آرامی یک شب پره 
شاید به سبکبالی یک خاطره، باید بروم
نامه رفتن من را روزی، باد خواهد آورد
  
بعد از آن رفتن من 
باز خورشید طلوع خواهد کرد
یاس گل خواهد داد
عید خواهد آمد
خواهرم بعد سه روز، باز خواهد خندید
و فراموش کند کوچه، قدم‌های مرا

خاطر خسته ایام، دگر یاد مرا خواهد برد
و چه بسیار پس از آن که دگر
شمع‌ها فوت شوند، کیک‌ها خورده شوند
جای خالی مرا، آینه خواهد فهمید
کفش آویخته‌ام، حجم خالی قدم‌های مرا

و تو، هم 
بعد دو بار آمدن چلچله ها
پیرهن آبی گلدار به تن خواهی کرد
و نسیم، رد پایم زکف کوچه ایام، به در خواهد برد

عکس من، جای خودش را به گُلی، منظره‌ای، خواهد داد
باز تقویم ورق خواهد خورد
رود دنیا، جریان خواهد داشت

من به این جاری دنیا که نمی‌اندیشم
و نمی‌اندیشم، که پس از رفتن من
تو به آن چشم پر از پرسش این راز،
چه می‌خواهی گفت

که تو هم می‌دانی 
بعد از این رفتن من
جریان دارد رود 
سرخی داغ شقایق در دشت
شوق پرواز پرستو در باغ
رد یک خاطره در باور قاب

و دلت می‌شکند ،
از غم و حسرت نادیدن من
قطره اشکی چِکَد از گونهِ شرمنده‌ی عشق

مهربانم ، امروز
قبل از آنی که رسد
پیک ناخوانده باد
قدر این مانده نفس را تو بدان

عاشقی را دریاب

                                                                                  کیوان شاهبداغ خان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد