درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

عمیق ترین باران

من

زخمهای بی نظیری به تن دارم

اما

تو مهربان ترین شان بودی

عمیق ترین شان !

عزیزترین شان ...

بعد از تو آدم ها

تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم

که هیچ کدامشان

به پای تو نرسیدند

به قلبم نرسیدند !!

بعد از تو آدم ها

تنها خراش های کوچکی بودند

که تو را از یادم ببرند، اما نبردند ...

تو

بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی

و هر بار

عزیزتر از پیش

هر بار عمیق تر ...

نظرات 1 + ارسال نظر
آسمان آبی سه‌شنبه 11 شهریور 1393 ساعت 20:55

هر چقدر بگم که چقدر بر دل نشست کم گفتم. واقعیت ها همیشه بیش از اندازه ی واقعی بودنشون به دل می شینند و این چیز خیلی دردناکیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد