درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

افسوس معلم ریاضی هیچ گاه حساب روزهای نبودن و بی کسی تورا نگفت
معلم انشا هیچوقت نگفت که از محبت به تو انشا بنویسیم
گله داریم که هیچ کس جغرافیای ظهورت را برایمان ترسیم نکرد
تاریخ غیبت را برایمان شرح ندادن و نگفتن که چه کرده ایم که…
اینگونه…
به تاریخ نبودنت عادت کرده ایم..  
معلم اجتماعی به ما نگفت که در اجتماع ما کسی هست که نظاره گر ماست،
به جان خودمان آقا!! نگفتن..
وگرنه پیش رویت اینهمه گناه نمیکردیم؛
اشکها و خوشحالی پدر و مادرمان از کارنامه ثلث آخرمان هنوز یادمان نرفته است؛

ای کاش یادمان میدانند که کسی هم هست که هر روز کارنامه اعمالتان را می بیند و از اعمال ما شاد و از گناهان ما گریان می شود؛

و حالا همچون روزهایی که از نیامدن معلم سرکلاس خوشحال میشدیم و مهم نبود که چرا نیامده..

و بهتر که امروز نیامده..

در غیبت "غم هایت" را ..

"غصه هایت" را فراموش کرده ایم و سرگرم بازی های دنیا شده ایم...

 

"وبلاگ جای پای باران"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد