درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

باران بی وقفه

از تمام ندانستن هایم خسته شدم

یعنی چیزی شبیه به این که

از کل زندگی خسته شده ام

عمیق ترین باران

من

زخمهای بی نظیری به تن دارم

اما

تو مهربان ترین شان بودی

عمیق ترین شان !

عزیزترین شان ...

بعد از تو آدم ها

تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم

که هیچ کدامشان

به پای تو نرسیدند

به قلبم نرسیدند !!

بعد از تو آدم ها

تنها خراش های کوچکی بودند

که تو را از یادم ببرند، اما نبردند ...

تو

بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی

و هر بار

عزیزتر از پیش

هر بار عمیق تر ...

من می دونم که تو خوبی

اما می دونم که خیلی خوب نیستی
می دونم که دوست دارم
اما مطمئنم که خیلی دوست ندارم
می دونم که خیلی قشنگی
اما باور دارم که خوشکل تر از تو زیاد هست
می دونم که عاشقتم
ولی اگه یکی پیدا بشه می تونم دوباره عاشق بشم
اما تو نمی دونی که من گاهی...

بیشتر وقت ها...

همیشه ....
دلم واست تنگ می شه. 

 

"شل سیلور استاین"

بوسه ی باران

اشتباه نکن!
نه زیبایی تو 
نه محبوبیتِ تو 
مرا مجذوب خود نکرد
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم ...

"شمس لنگرودی"

دعای باران

کشاورز دعایِ باران خواند

و باران آمد

کاش تو را خواسته بود

کاش تو آمده بودی

 "علیرضا روشن"