درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

درِ تنگ

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است

 تنهایی چیزهای زیادی به آدم می آموزد !

             اما ...

                                تو نرو !

بگذار من نادان بمانم ...    

باران

چند می گویی که  از من شکوه ها داری به دل؟

لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست 

ادامه مطلب ...

غربت بارانی

در هر گوشه ای از این ولایت که بمیرم 
می توانم دوباره زنده شوم 
اما 
هراس من از غربت است 
غربت در چشمان تو 
که چون بیگانه ای مرا می نگرند!
"فریاد شیری"

بازمانده باران

گاهی تنهایی
آواز غمگین پرنده ای است
که هر روز جفتش را می خواند
و نمی داند
که آخرین بازمانده از نسل خویش است!

"علی داوری"

بارش ناتمام

امروز داشتم یکی از جزوه هامو ورق می زدم. بالای یکی از صفحه هاش این جمله رو نوشته بود:


وه، چه پرواز ناتمامی در سرم بال می زند.
یادمه اونروز چه حالی داشتم با این جمله 
درست مثل حال امروزم...
 
ادامه مطلب ...