-
تن در حقیقت انسان نقشی ندارد!
جمعه 18 بهمن 1392 19:19
من با تن فرق دارد... ادراک و حرکاتم از منِ و تنم تنها یک ابزار برای منِ منه پ.ن.1. وقتی بچه بودیم اینقدر ها هم شیفته این تن نبودیم (به سختی دستمون رو بلند میکردیم، ریاضت ها کشیدیم واسه این کار) پ.ن.2. وقتی هم می خابیم این خداست که ما را می خاباند و ما را کامل دریافت می کند (پس خیالمون راحت که ما حی بن یقظان هستیم) در...
-
زمستان است...
سهشنبه 15 بهمن 1392 21:30
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند، که ره تاریک و لغزان است و گر دست محبت سوی کس یازی به اِکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک . چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین...
-
حسّم
سهشنبه 15 بهمن 1392 21:10
آنقدر مشتاق دیدارت هستم، که بهانه تمام ندیدن هایم هستی البته در این دایره خود سرگردانی
-
ساعت ۴
سهشنبه 15 بهمن 1392 00:09
فایده ی این عکس ها چیست اگر صدای در شنیده نشود اگر تو کفش هایت را درنیاوری اگر مادرم کنار سماور ننشیند و اگر من نگویم اسمش فروغ است فایده ی این عکس ها چیست اگر پنجره و پرنده همقافیه نشوند اگر سکوت، ساعت را نشکند و اگر تو نگویی دیرم شد و اگر من نگویم این بار به جای روسری برایت گوشواره می خرم "محمدرضا...
-
خواندمت!
دوشنبه 14 بهمن 1392 20:26
صدایت برایم اشناست اما لحنت نه ! چشمهایت را دوست دارم ، اما نگاهت متفاوت شده است ! من تغییر کرده ام و گرنه تو خوب بر سر جای خود ایستاده ای پ.ن. گاه یک حرف به اندازه تمام دنیا به آدم انرژی میده، بدون اینکه صاحب حرف بدونه چقدر حرفش برای من مخاطب با ارزش بوده!
-
عشق بی قید و شرط!
یکشنبه 13 بهمن 1392 19:00
عشق خیره شدن به یکدیگر نیست بلکه با هم به یکسو نگریستن است آنتوان دو سنت اگزوپری پ.ن.عجیب با این آقای اگزوپری حس همزاد پنداری دارم
-
ساعت صفر
دوشنبه 30 دی 1392 15:09
تنها می خاهم بگویم : حالا که نشد، بگذار هرگز نشود پ.ن. بعضی کارها نیز تاریخ انقضا دارد
-
news
جمعه 27 دی 1392 12:42
نه دلم با روشنفکران است و نه با دین پروران! نه با انسان های معمولی که ادمیان را به سادگی فرا می خوانند، و نه با متفکرانی که دنیا را شلوغ تر و پیچیده تر میکنند. دلم باخودم هم نیست زیرا که انگار از کدوی گردنم باز مانده ام (آیکون متعجب و فراری)
-
برایم آشنا هستی!
دوشنبه 16 دی 1392 22:35
آیا سزاور است که چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند و علی نیز «همانند آنان» از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند؟! چشم اش روشن باد! که پس از سالیان دراز چهارپایان رهاشده و گله گوسفندان را الگو قرار دهد! پ.ن. بر ایم آشنا هستی تو را من پیش ازاین، هرگز ندیده و شاید بعد از این، هرگز نخواهم دید ولی وقتی کلامت را شنیدم،...
-
زلف تو مرا عمر دراز است
دوشنبه 16 دی 1392 08:56
یه شبی که دلت به اندازه تموم هوای شهر گرفته و سنگین شده تنها یه دوست مهری میتونه حالت رو مثه هوای شفاف بعد از یه بارون کنه من به معجزه دوستی باور دارم
-
چاره کن دختر...
جمعه 13 دی 1392 15:00
گاهی اوقات از اینکه این همه دوستت داشته ام ، پشیمان میشوم از اینکه می توانستم به راحتی راه بروم و نفس بکشم اما پابندت شدم و نفسم را هم در سینه حبس کردم که نکند راز سر به مهر را فاش کند خسته میشوم! بعد به سرم میزند که سراغ خودت بیایم تا شوقی در دلم به پا کنی تا یادم برود که خسته ام آآآآآآآدمم !!! و احتیاج به تنفس دارم
-
زیبا هوای حوصله ابری است!
یکشنبه 8 دی 1392 17:01
زیبا چشم تو شعر چشم تو شاعر است من دزد شعرهای چشم تو هستم زیبا کنار حوصله ام بنشین بنشین مرا به شط غزل بنشان بنشان مرا به منظره ی عشق بنشان مرا به منظره ی باران بنشان مرا به منظره ی رویش من سبز می شوم آلبوم مهربانی
-
لافِ دروغ
شنبه 7 دی 1392 00:09
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ/عشقبازان چنین مستحق هجرانند
-
آتش دل
یکشنبه 1 دی 1392 10:15
گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی/چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم شب یلدای میتراپرستان به سر آمد اما ، شب یلدای ما بی تو سحر نمی شود ! اما...
-
تو که بخندی، کافیست..
جمعه 22 آذر 1392 22:53
گاه شعری برایش بنویس و بگو که دوستش داری! یاپستی بگذار یا تنها یک نظر حتی یک نگاه هم گاهی کافیست! به نظر من انسانها در همه چیز شک می کنند حتی به وجود خودشان؟!
-
حقیقتی در باب حرفهای دل!
جمعه 22 آذر 1392 20:06
حرف نزدن دلهره ای بود و حرف زدن و درست فهمیده نشدن دلهره ای دیگر!
-
نورانی ترین آیه ها
یکشنبه 17 آذر 1392 20:24
آگاه باشید که از آنِ خداست آنچه در آسمانها وزمین است، و او از احوال شما باخبر است، و روزی همه به سویش باز میگردید آنگاه شما را از اعمالتان باخبر میکند و لله بکل شئ علیم (آخرین ایه سوره نور)
-
دیداری که تو را دلتنگ تر کند!
جمعه 15 آذر 1392 23:25
شعری بسیار زیبا از قیصر امین پور: از دور لبخند او چقدر شبیه من است! آه، ای شباهت دور ! ای چشمهای مغرور ! این روزها که جرات دیوانگی کم است بگذار باز هم به تو برگردم ! بگذار دست کم گاهی تو را به خواب ببینم ! بگذار در خیال تو باشم ! بگذار ... بگذریم! این روزها خیلی برای گریه دلم تنگ است!
-
وقتی همه چیز آرومه!
جمعه 15 آذر 1392 23:13
دیشب؛ موجی در چند متری ساحل، خود را باخت. و هزار ماسه ناامید شدند. ساحل پست اش را ترک کرد. لاک پشت، بچه هایش را فروخت. مروارید، گریان، تن فروشی کرد! ... "هیچ کس از حالِ صدف خبر ندارد!" گرداب خودش را گم کرد. صخره به آب زد، …مرجان ها، جلای وطن شده اند. حامد صفایی پور
-
"حرف های داغ دلم"
سهشنبه 12 آذر 1392 17:52
شب عبور شما را شهاب لازم نیست/که با حضور شما آفتاب لازم نیست کجاست جای تو؟-از آفتاب می پرسم-/سوال روشن ما را جواب لازم نیست
-
عبور از خط
شنبه 9 آذر 1392 22:32
خیلی از کارهای ما سالم هست، اما صحیح نیست! هیچ تناقضی نیست که کسی رو خیلی دوست داشته باشی اما از دستش دلخور بشی تناقضش هم اصلن از نوع کوانتومی نیست و خیلی ساده ست
-
منزل آن عاشق کش عیار کجاست؟
شنبه 9 آذر 1392 22:29
زجر است نفهمیدن و به دیگری فهماندن نکته ها هست بسی، محرم اسرار کجاست ؟
-
مکتب ما
چهارشنبه 6 آذر 1392 11:14
مکتب ما بسیار زیباست من فارغالتحصیلِ دانشکده فراموشیام
-
news
یکشنبه 3 آذر 1392 23:41
در بی راهه بودن وجرات فکر کردن نداشتن گاه حلوای بعضی چیزها را باید زودتر از واقعه پخت و خورد زیرا که هنگام وقوع وقت نیست
-
هفته کتاب
سهشنبه 28 آبان 1392 00:06
عمویی داشتم خدایش بیامرزاد (من که کوچک بودم وقتی رفت ) اما درباره اش اینچنین میگویند : هرگاه کتاب فروش دوره گردی میدید، حتما از او کتابی می خرید; کتابها خریده میشدند و روی هم انباشته و شاید هیچ گاه ورق هم نمیخوردند. "اما می خرید تا فروشنده کتاب، فروشنده کتاب باقی بماند" روحش شاد ...
-
دروغ های آدمای این دوره و زمونه!
دوشنبه 27 آبان 1392 23:36
آدم فقط سر به سر کسی میگذاره که دوستش داره پ.ن: تنها می تونم بگم فرقِ بینِ کسی که دوستش داری با کسی که فک می کنی دوستش داری
-
اصل یک
دوشنبه 13 آبان 1392 11:26
من نه می توانم و نه باید که به جای تمام آدم ها زندگی کنم بگذار که هرکس خودش باشد
-
حقیقت به مبلمان نیازی ندارد
سهشنبه 7 آبان 1392 19:50
پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ست پشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ست انفرادی شده سلول به سلول تنم خود من در خود من در خود من زندانی ست در فضایی بی پایان بی انتها گم شده ام و حتی در خواست دست گیری از ادمیان بر زمین ندارم
-
news
جمعه 29 شهریور 1392 21:10
دلم گرفته است به ایوان میروم و دستم را بر پوست کشیده شب میکشم اما... چراغ های رابطه روشن اند تنها دلی برای انها نمانده است
-
سکوتِ آن مثلِ نمازِ ِکواِکرهاست
جمعه 29 شهریور 1392 21:04
آنچه به گوش میرسد صدای کبوترانِ حیاط خلوتهاست، بق بقویشان. یعنی: «ما تسلیم نمیشویم. اما صلح میخواهیم»